موزۀ هنری از دیدگاه کومارا سوامی
بررسی موردی؛ کتاب فلسفۀ هنر مسیحی و شرق
دربارۀ کتاب
کتاب فلسفه هنر مسیحی و شرقی به نویسندگی آناندا كنتیش كومارا سوامی و برگردان فارسی امیرحسین ذكرگو با موضوع هنر، نقد و تفسیر است که توسط فرهنگستان هنر در قطع وزیری و به تعداد 240 صفحه در سال 1386 منتشر شد. فلسفۀ هنر مسیحی و شرقی معرفی یك نظام عقیدتی جامع و جهانی است؛ نظامی كه نه فلسفۀ هنر اومانیستی را میتوان با آن قیاس كرد و نه میتوان میان آنها صلح و آشتی برقرار نمود، بلكه تنها رابطۀ موجود میانشان، تضاد و تعارض است؛ و آن فلسفۀ راستین خوانده شده است، چون هم معتبر و مقتدر است و هم استوار و پایدار. كتاب حاضر در نه فصل به بررسی فلسفۀ هنر مسیحی و شرقی اختصاص دارد. در فصل نخست به دلایل نمایش كارهای هنری اشاره شده و در فصل دوم تعریفی از فلسفۀ هنر مسیحی و شرقی، یا فلسفۀ راستین هنر فراهم آمده است. فصل سوم به هنر: خرافه یا راه زندگی؟ اشاره دارد. اصلاً فایدهی هنر چیست؟ عنوان فصل چهارم است. زیبایی و حقیقت، ماهیت هنر عهد میانه، مفهوم سنتی صورتنگاری آرمانی، ماهیت افسانه و هنر عوام، "زیبایی ریاضیات: یك بازبینی عناوین فصلهای بعدی كتاب است. واژهنامه (الحاقات مترجم)، نمایه و تصاویر پایانبخش كتاب هستند.
با جستجو در میان مطالب این کتاب به واژگان و مفاهیمی که با موزه و موزه داری نسبت دارد اشاره شده که به شرح خواهد آمد.
•نگهداری از آثار هنری
کومارا سوامی وظیفۀ اصلی موزۀ هنری را نگهداری از آثار هنری متعلق به اداوار باستانی میداند و در این مورد چنین مینویسد: «موزۀ هنری به چه کار می آید؟ آن طور که از واژه «Curator» (موزه دار) استنباط می شود، اولین و بنیادی ترین وظیفه موزه هنری، نگه داری از آثار هنری بی نظیر متعلق به ادوار باستان است؛ آثاری که دیگر در مکان و جایگاه اصلی خود نیستند و کاربرد اصیل خود را نیز از دست داده اند، لذا در ورطه بی توجهی و فراموشی، مسیر زوال و نابودی را می پیمایند. البته چنین مواظبتی از آثار هنری لزوماً در برگیرنده به نمایش نهادن آن ها نیست» (ص11).
•آموزش در موزه ها
در این کتاب پرداختن به آموزش و فعالیتهایی که جنبه آموزشی دارند مهم تلقی شده و آن را هدف والایی برای موزهها بر میشمرد و در پاسخ به این پرسش که هدف از نگه داری، نمایش و معرفی آثار و در دسترس عموم قرار دادن آنها چیست؟ چنین پاسخ میدهد؛ «پاسخ این خواهد بود که این فعالیت ها جنبه آموزشی دارند» (ص11).
او پس از این پاسخ پرسش دیگری را نیز مطرح می کند؛ «اما پیش از این که در این سوال خود ژرف تر شویم و بپرسیم که «آموزش چه چیز، و برای چه مقصود؟» (11و12)
•کارکرد نمایشی موزه ها
در خصوص نحوۀ نمایش آثار هنرمند نیز به این مسئله اشاره میکند « و آن این که تفاوت است میان نمایش آثار هنرمندان زنده (در قید حیات)، و آثار هنری باستانی یا نسبتاً قدیمی و یا عجیب و غریب» (12).
•آثار هنرمندان معاصردر موزه ها
«نمایش آثار هنرمندان زنده، که به واقع در معرض نابودی نیستند، امری غیر ضروری است؛ و چنان چه این گونه آثار معاصر در موزه ها به نمایش درآیند دلالتی آشکار است بر این که آن موزه به تبلیغ برای هنرمندان مذکور پرداخته، و در مقام دلال و واسطه هنری به ایجاد یا یافتن بازار برای آن آثار همت گماشته است؛ با این تفاوت که هنگامی که موزه ای در کار دلالی آثار هنری وارد می شود، سودی از آن به موزه نمی رسد» (12).
•نسبت هنرمندان با موزه
كومارا سوامی نسبتی میان هنرمندان با موزه در نظر دارد و آنرا در نمایش آثار آنان در موزه مورد بررسی قرار میدهد. «از سوی دیگر اشتیاق یک هنرمند به این که آثارش در موزه «آویخته» شود یا به «نمایش» درآید صرفاً از «حس کمبود» وی حکایت می کند؛ چرا که هر چیزی به طور طبیعی برای مقصودی خاص و محلی مشخص، که مناسب آن است، ساخته و پرداخته می گردد نه صرفاً «برای نمایش»؛ و این که هر اثر سفارشی، یعنی اثری که هنرمند برای مصرف کنند یا سفارش دهنده خاص تولید می کند، ضرورتاً مطابق شرایط خاص تحت نظارت قرار می گیرد و با نظم و ترتیب نگه داری می شود. و حال آن که ستینفلز (Steinfels) اخیراً چنین اظهار نظر کرده است: « هنری که انگیزه صرف ان آویخته شدن بر دیوارهای یک موزه است، نوعی هنر است که ضرورتی ندارد ارتباط غایی آن با محیط اطرافش تبیین گردد. هنرمندان می تواند هر چه را دلخواه اوست، و به هر شیوه ای که مورد پسند اوست نقاشی کند. اگر آثارش مورد پسند «موزه داران» و متولیان موزه قرار گرفت، خوب همین کافی است، و ایشان آثار مذکور را به همراه دیگر تفحه های هنری بر دیوار موزه خواهند آویخت» (12).
•انگیزههای موزه ها از نمایش
تردید کومارا سوامی در ضرورت نمایش آثار موزهای را چنین ابراز می دارد؛ « هنوز با این مسئله ای واقعی روبه رو هستیم: چرا نمایش دهیم؟ این سئوال خصوصاً متوجه آثار نسبتاً قدیمی و خارجی است؛ آثاری که به واسطه آسیب پذیریشان و همچنین عدم انطباقشان با نیازهای ملموس ما ـ لااقل آنچه در سطح آگاهی فعال ماست ـ در موزه ها نگه داری می شوند و مجموعه های حجیمی را تشکیل داده اند. اگر انگیزه ما از به نمایش گذاشتن اشیاء غریب، واضح است که برای نیل به این مقصود نیازی به لمس و حمل آن ها نداریم. این که برای درک صندوق عتیقه قرون وسطایی باید از آن استفاده کنیم، یا برای فهم تخت خواب قدیمی مصری ضروری باشد که روی آن دراز بکشیم و یا این که برای ادراک مفهوم تندیس رب النوعی لازم باشد به آن نذر و پیشکش تقدیم کنیم اموری خیالی هستند نه واقعی»(12و13).
•وظایف موزه دار و راهنمای موزه
وی دو فعالیت در حوزۀ موزهداری و راهنمای موزه را رسیدن به مقصود اهداف آموزشی ذکر میکند. « واقعیت این است که یک «نمایشگاه» برای این که به مقصود آموزشی خود نائل شود دو نوع فعالیت اصلی را طلب می کند: اول مسئولیت «موزه دار» است که باید آثار را برای ارائه آماده سازد و به نمایش گذارد، و پس از این مرحله وظیفه «راهنمای موزه» (Docent) است که نیازهای اصلی سفارش دهندگان آثار اشاره کند و شیوه های خاص و اصیل هنرمندی که اثر را خلق کرده است توصیف نماید؛ ضرورت این دو فعالیت از آنجا سرچشمه می گیرد که چیستی آثار هنری نتیجه مستقیم خواست و هویت حامیان (سفارش دهندگان) و هنرمندانی است که در شکل گیری اثر مؤثر بوده اند»(13).
•ضرورت شناخت خالق اثر موزهای
«اگر نمایشگاهی صرفاً به محلی برای براوردن حس کنجکاوی مخاطبان و ایجاد سرگرمی بصری برای ایشان تبدیل شود، قطعاً عکسالعمل ها و برداشت های فردی ما نسبت به آثار ارائه شده نیازمان را برآورده نخواهد کرد؛ برای این که بدانیم چرا آن آثار آن طور هستند و آن آثار چه هستند، ضرورت دارد انسان هایی را که در هستی آن ها نقش داشته اند بشناسیم»(13).
•کاربرد احتمالی آثار
«چون ما با حمل و نقل مستقیم آثار به نمایش درآمده سر و کار نداریم، می بایست حداقل از کارایی و استعدادهای درونی این آثار آگاه باشیم و آنها را باور داشته باشیم، چرا که هر چند اشیای مذکور پاسخگوی نیازهای جسمانی امروز ما نیستند، شاید بتوانند «حوائج روحانی ما» ـ یا به ترجیح بر خی، خواسته های «عقلانی» ـ را برآورند»(14 و15).
«شأن و نزول این آثار، کمک به تفکر عمیق، برآورده شدن نیازهای روحانی، اصطلاح کیفیت تحریف شده اندیشه، و نهایتاً انطباق و هماهنگ کردن آن با آن صورت کیهانی است»(15).
وی به بیان اهمیت وظیفۀ هنر در بیان حقیقت میپردازد و هنر حقیقی را هنری میداند که به«بیانی نمادین و سرشار از معنی، نمایش چیزهایی است که تنها با عقل به روئیت در میآیند. از این لحاظ هنر نقطۀ مقابل آن چیزی است که ما آنرا آموزش بصری می نامیم چرا که هنر می خواهد به ما بگوید آن چیزهایی که نمی بینیم، اگر قادر به دیدن آن ها باشیم، چه هئیتی خواهند داشت»(17).
•موزه و آموزش هنر
نویسنده در ادامه به نقش والای اندیشیدن، چگونه اندیشیدن و به چه اندیشیدن در پرورش هنری کودک اشاره می کند و از روش های آموزشی رایج در مدارس هنری انتقاد می کند و توجه ما را به ارزش موزه در بالا بردن اندیشیدن و تفکر در مقام مقایسه، آن را مقابل روش های نادرست آموزش هنر می داند. «بدیهی است که موزه ها می بایست در مطلوب ترین وضع خود، دشمنان قسم خورده روش های رایج در مدارس هنری ما باشند»(17).
تفاوت میان آثار موزه ای و غیر موزه ای را در درک تفاوت ما از «کار به عنوان یک پیشه منطبق بر گرایش ها و استعدادهای فردی و غیر موزه ای، و کار به مثابۀ صرف اشتغال برای کسب معاش، صرف نظر از نوع و کیفیت شغل، به ما کمک می کند تا به تفاوت میان آثار موزه ای و اشیاء عرضه شده در فروشگاه های بزرگ و زنجیره ای پی ببریم» (22)
وی در ادامه به وجود وجد و شعفی که در هنگام خلق آثار موزه ای متجلی است اشاره می کند. «انسان در حال کار، در حال انجام فعالیتی است که پیش از هر چیز دوست می دارد، و همین لذت موجود در فرایند عمل، به حاصل کار کمال می بخشد. وجد وشعف موجود در این گونه افعال در آثار موزه ای متجلی است، در حالی که آثاری که حاصل کار زنجیره ای در نظام صنعتی است فاقد چنین وجدی است. اشتیاق زائیدالوصف ما به اوقات و حالات فراغت از کار خود شاهدی است برای واقعیت که ما در مشاغل خود چیزی نیستیم مگر یک مأمور فروش» (22)
منابع
کومارا سوامی، آناندا، فلسفه هنر مسیحی و شرق، برگردان و شرح امیر حسین ذکرگو، تهران: فرهنگستان هنر، 1386.
سعیدی زاده، محمد جواد،گزارش از کتاب: فلسفۀ هنر مسیحی و شرقی، مجله زیبا شناخت نیم سال اول 1391، شمارۀ 24، صفحه 141 تا 156.
این مطلب در مجله الکترونیکی فرهنگ موزه شمارۀ چهاردهم، اسفندماه 1395، ص52 تا 54 به چاپ رسید.