آنچه باعث گرديد تا امري به نام راهنمايي در موزه‌ها به‌وجود آيد دو علت عرضه عمومي و نگاه ارزش‌هاي آثار بود، مخاطبي كه به موزه وارد مي‌شد نيازمند واسطه‌هايي بود تا او را به جهان اطلاعات نهفته در آثار هدايت كند، از آنجا كه در قدم‌هاي اول اين جهان كوچك و محدود بود، چنانكه اطلاعات مربوط به هر اثر را مي‌شد در تعداد محدودي از كلمات و جملات خلاصه نمود و جهان محدود اطلاعات را مي‌شد در نوشتارهاي كوچكي با عنوان پانويس آثار و كلام شنيداري افرادي بعنوان راهنما جاري ساخت. اين اتفاق و فرآيند ساده‌اي بود كه در جهان موزه‌هاي سنتي شكل مي‌گرفت، موزه‌هاي نسل اولي كه براي تمام موزه و براي هر اثر نقش ثابت و پيام‌هاي ثابتي متصور بودند. در اين دوره موزه‌ها جهان پيام‌ها بودند و اين پيام آمده بود تا به مخاطب انتقال يابد و پيام‌ها در موزه‌ها حك شده موجود بود و شرايط زماني و يا ساير اتفاقات در موجوديت اين پيام‌ها تأثيري نداشت. در اين فريند تمامآيند تمام هويت و برداشت از هر اثر به همان پيام خلاصه و محدود مي‌گرديد.

در چنين فرآيند و جهاني راهنمايان حافظان پيام و ناقلان ثابت آنها هستند اگر چه بعدها موضوع مخاطب‌شناسي و تنوع مخاطبين مطرح گرديد اما شناخت مخاطبين بستري بود در جهت هدف مورد نظر يا انتقال يا دريافت پيام موزه و آثار آن، ولي تمام روش راهنمايان به گفتاري خلاصه مي‌گرديد كه اين گفتارها حاوي تعريف‌ها و يا توصيف‌هاي آثار بود.

اما اين وجود را مي‌توان نسل راهنمايان سنتي دانست و تنها به حفظ كردن اطلاعات و بهره‌گيري از كلام تكيه داشتند از زماني دچار چالش و تحول شدند، راهنمايان سنتي داراي دگرگوني و تغيير نبود چنانكه در گذر سالها و روزها شيوه عملكردشان چندان تغيير نمي‌يافت اگر چه در محيطي فرهنگي و علمي حضور داشتند اما همانند عوامل فرهنگي موجود در سايه محيط‌هاي فرهنگي نسبتي با تحولات اجتماعي نداشتند چنانكه خود اين نوع از موزه‌ها چندان تغيير و تحولي در برابر تحولات اجتماعي نداشتند.

منبع: رضا دبيري‌نژاد- فصلنامه موزه ها -  شماره۴۷ - بهار ۱۳۸۸